شعر

شعر

شعر

شعر

شعرآریایی

پیام جمشید

بشنو تو حرف دلم

ایران شده مشکلم 

چند تا برادر بودیم

شریک و یاور بودیم

یه روز یکی از ماها

گفت که بشیم ما جدا

هریکی مون یه گوشه

واسه خودش خداشه

قرعه من کج افتاد

خدابامن لج افتاد

ایران زدن به نامم

تلخی اومدبه کامم

شدم جمشید آریا

محبوب ایرانیا

فردوسی اون بچه طوس

اون آدم خیلی لوس

جام جم رابه من داد

به هرجاچوفرستاد

اما می خوام عزیزام

بگم حقیقت را تام

نه جام بوده به دستم

نه اون بالا نشستم

فقط یه مدت ایران

شده زکارم حیران

ایران اومد به دستم

قدرت بکرده مستم

اول که نئشه بودم

توفکرنقشه بودم

آرزو داشتم وطن

بین همه مرد و زن

تبعیض نباشه هیچ وقت

پیگیری میکنم سخت

آتیش پرست بودیم ما

همیشه مست بودیم ما

اهورامزدا داشتیم

اونا دوسش می داشتیم

بعدش ندا دادم که

عزیزترین خاک

یک وجب ازسرزمین

نمیشه دشمن نشین

قیافش اژدها بود

تاپیش اون خدا بود

وقتی پرید نئشگی

بدجوری شد زندگی

کله اژدها رفت

آخرعمربشد سخت

کردم وصیت پسر

ازضررم تونبر

ندی یه ذره ازخاک

حتی شدی سینه چاک

پسربگفت محاله

دشمن یه پا بذاره

گذاشتنم توی قبر

پسرنکرد یک کم صبر

اون اژدها بشد شیر

تو کارها افتادش گیر

اما پس از اون پسر

هرکی شده یه جورخر

دمه شیررا یکی برد

کلاغ کله اش را خورد

تکون نخوردن از جا

از من همه  بچه ها

اسکندر از اروپا

اومد و کرد چه غوغا

شیرشغال شد  آنی

دردش را توندانی

همه چه خفته بودند

ناموس فروخته بودند

راستی علیل شدیم ما

خوار و ذلیل شدیم ما

یه مشت ملخ خورپست

بلند کردن رو ما دست

اول یه  نامه  دادند

خواستند که دین بذارن

خسرو پرویز جرش داد

قاصد را پس فرستاد

عربها شاکی  شدن

حسابی قاتی شدن

گذشت وعمر آمد

اون رفت ودیگر اومد

یه  قاصد دوباره

اومد پیام  بذاره

رو قالی نیزه میزد

خنده  به  لبها می زد

تقصیر نداشت  بیچاره

تمدن  اون نداره

ایرانی گفت که اصلا

بی  فرهنگی ابدا

ما کجا شما کجا

آدم و جو خور سوا

شما چادر نشینید

می خواهید تو کاخ  بشینید

عرب بد خمار شد

به فکر کارزار شد

رفت به عمرخبرداد

اون منا پس فرستاد

همه تونقشه رفتند

نقشه هاشون را گفتند

ایرانی ها خواب بودند

عربها بی تاب بودن

حمله کردن به ایران

کاخها را کردن ویران

خونه خراب می کردن

قلب ها را آب می کردن

خیلی عجیب برام

ایرانیه  شد غلام

اون عرب بی فرهنگ

عرصه راهی می کرد تنگ

حاکم ما شد عرب

گریه اومد رفت طرب

گفتن مسلمون بشید

به  راه  قرآن  برید

با چوب شدیم  مسلمون

پیرو دین و ایمون

گفتیم بگید از این دین

آباد کنین  سرزمین

گفتن همه اش گریه کن

همیشه خود بنده  کن

اما تو اون گیر و دار

زندگی ما شد زار

چنگیز بی  دمپایی

گفت ایرانی کجایی

تیمور لنگ  چلاق

زد تو سر ما چماق

این جوری  شد کار ما

اسلام  بشد یــار ما

تا که رسید به  قاجار

آشفته شد همه  کار

اون شیر شد چو گربه

عیش و طرب شد حربه

امیر کبیر شد جوون

آوردش  دارالفنون

گفت که بسه حقارت

ایران داره  لیاقت

باید  بیاد  تمدن

ما ریشه  داریم و بن

اما از ایران  ما

اسمش مونده بود به جا

شده بودیم یه مشت مست

هردم یه  زن دم دست

اسلام حلال کرده بود

زن دیگه آدم  نبود

شهوت شده عقل ما

صیغه شده نقل ما

امیرکبیر را توفین

گفتیم نداری تو دین

مدرسه جای کفره

شریعت این را گفته

باید بشی جون هلاک

خونش را ریختیم رو خاک

همه اش زدیم عقب گرد

اهورا نفرین می کرد

تا که داداش انگلیس

اومد با اشوه وفیس

گفتش داداش چی شده

خدای توکی شده

چی اومده به روزت

عرب زده تو پوزت

اون گفت درست می کنم

دوای دردت منم

رفتش توجنگل رشت

یه چند روزی راهی گشت

یه  قل چماق پیدا کرد

برای ما دوا کرد

نفت رامی برد به جاش اون

ایرونی لال و حیرون

یه روز حمید مصدق

ازغصه داش می کرد دق

گفت انگلیس  نامرد

آخرنفت را ملی کرد

اما دیدن آخوندا

رفتنی گشتن اونا

کاشانی شد قهرمان

مصدق هم تو زندان

این مردم مثل خر

کردندمصدق کافر

رضاهمش باج میداد

سکه وخراج می داد

یه وقتی ازخواب پرید

دیگه خوشی اون ندید

گفت دیگه باجی نمیدیم

ازتوخیری ندیدیم

آمریکا با انگلیس

فرستادندش موریس

پسرش را آوردند

تا می تونستند خوردند

اون اما زود فهمیدش

به اون دو تا خندیدش

گفت که برید سلامت

گوش نمی دیم کلامت

آخوندا هی غر زدن

پشت سرهم ور زدن

محمدرضا گوش نداد

تبعیدی می فرستاد

انگلیس و اون امام

کارش را کردن تمام

امام اومد به این خاک

ملت را می کرد هلاک

گفت همه چیز رایگان

بر پیروان  قرآن

با اون تکون های دست

مردم راهی می کرد مست

مردم را ریخت  خیابون

مثل یه مشته حیوون

آخر یه روز خلاصه

انگلیس کرد حماسه

شد انقلا ب اسلام

امام خدا، ما غلام

عرب ها باز جنبیدن

خر تو خری را دیدن

امام  داد  حکم  جهاد

تو منبرها  می زد  داد

هشت سا ل همه می مردن

مادرها خون  می خوردن

یکی می رفت  زیر تانک

آخونده پر می کرد بانک

دلال اسلحه بود

همه اش می برد از اون سود

یه بچه با  نارنجک

دشمن شکن شده تک

بهشت می خواست وحوری

جبهه می رفت چه جوری

اگر شده اون شهید

خیرش به خونه رسید

داداشه شد پرفسور

حساب بابا شد پر

اگرکه زنده برگشت

دنیابه کام اون گشت

اما ازاین  انقلاب

دل همه شد کباب

امام رفت از پیش ما

رهبرما شد آقا

یه آقای بیسواد

آسایش را به باد داد

چند تا رئیس از اول

آخری بیشتر دقل

این یکی خیلی منگه

مخش مثل کلنگه

شده خرفت دنیا

ایران را کرده رسوا

ایران شده گرونی

رفته زیاد مهمونی

اما تو این مملکت

یه شهر شده چو پایتخت

شد مرکز خرافات

همه اش میگن مهملات

دوحرفیه اسم اون

اسمش شده شهرخون

مسجد زدند و منبر

واسه آدمهای خر

چادرنشین مرد و زن

زن  میده  گشنه  تن

زن که بره اداره

هرکجا پا بذاره

حل شده آنی کارش

همه عزیز و یارش

اما یه مرد  بدبخت

می کشه خوار و خفت

بازار نداره  حرفش

حرف بزنه تو سرش

این حاصل  دینم

باقی  ز آئینم

مثل عرب شدم من

چادر شد همدم  من

ای آریا  پرستها

دست نذارین رو دستها

باید که بیدار بشید

به فکر یه کار بشید

فرهنگ به دست بیارید

کنیه کنار بذارید

جمشید را دل شاد کنید

گذشته را یاد کنید

وصیت را گوش کنید

نکنه فراموش کنید

خداحافظ عزیزان

به امید جشن شیران

                              آ.آرزو

 


                                

به نام آنکه نادیده وناشنیده پزیرفتمش

 برای آغازکاریک شعر توپ برای شمادوستان عزیز تووبلاگ جدیدم گذاشتم خدامیدونه کی این وبلاگ بسته بشه اما پیشاپیش ازنظرهاتون متشکرم ادامه مطلب ...